آلفرد، یکی از مورخان و خاورشناسان آلمانی است که در سال 1835، در لوش ویتز متولد شد، وی در شهرهای کیل (1865)، کنیکسبرگ (1873) و ینا (1876) به اخذ کرسی علمی موفق شد و سرانجام به استادی تاریخ در توبینگن رسید و در همانجا در دوم مارس 1887 درگذشت، وی در زبانهای شرقی و تاریخ ادبیات دورۀ هلنیسم استاد بود، بزرگترین اثر او کتاب ’تاریخ ایران’ است، در چاپ نهم دائرهالمعارف بریتانیکا نیز مقاله ای راجع به ایران دارد، آثار دیگرش به نام ’نوشته های کوچک’ به اضافۀ صورت کتابهایش در سالهای 1889 تا 1894 به وسیلۀ روهل چاپ شده است، (از دائرهالمعارف بریتانیکا)
آلفرد، یکی از مورخان و خاورشناسان آلمانی است که در سال 1835، در لوش ویتز متولد شد، وی در شهرهای کیل (1865)، کنیکسبرگ (1873) و ینا (1876) به اخذ کرسی علمی موفق شد و سرانجام به استادی تاریخ در توبینگن رسید و در همانجا در دوم مارس 1887 درگذشت، وی در زبانهای شرقی و تاریخ ادبیات دورۀ هلنیسم استاد بود، بزرگترین اثر او کتاب ’تاریخ ایران’ است، در چاپ نهم دائرهالمعارف بریتانیکا نیز مقاله ای راجع به ایران دارد، آثار دیگرش به نام ’نوشته های کوچک’ به اضافۀ صورت کتابهایش در سالهای 1889 تا 1894 به وسیلۀ روهل چاپ شده است، (از دائرهالمعارف بریتانیکا)
کنایه از سر به زانو نهادن و به مراقبه رفتن باشد. (از برهان قاطع) (از آنندراج) ، کنایه از دوتا شدن قامت. خمیده شدن. دوتا شدن: بر در مقصورۀ روحانیم گوی شده قامت چوگانیم. نظامی
کنایه از سر به زانو نهادن و به مراقبه رفتن باشد. (از برهان قاطع) (از آنندراج) ، کنایه از دوتا شدن قامت. خمیده شدن. دوتا شدن: بر در مقصورۀ روحانیم گوی شده قامت چوگانیم. نظامی
درگذشتن. مردن. (یادداشت مؤلف) ، از بین رفتن. از دست رفتن. فائت شدن. (فرهنگ فارسی معین) : وهیچ عبارت و تسبیح از او فوت نشد. (قصص الانبیاء). گر فوت شود یکی نواله بر چرخ رسد نفیر و ناله. خاقانی. چون به خوابی صبح از ایشان فوت شد روز را رطل گران درخواستند. نظامی. مصلحتی فوت شود که تدارک آن ممتنع بود. (گلستان). سعدیا عمر عزیز است به غفلت مگذار وقت فرصت نشود فوت مگر نادان را. سعدی. ما اجر از عبادت ناکرده می بریم هر طاعتی که فوت شود بی ریاتر است. کلیم
درگذشتن. مردن. (یادداشت مؤلف) ، از بین رفتن. از دست رفتن. فائت شدن. (فرهنگ فارسی معین) : وهیچ عبارت و تسبیح از او فوت نشد. (قصص الانبیاء). گر فوت شود یکی نواله بر چرخ رسد نفیر و ناله. خاقانی. چون به خوابی صبح از ایشان فوت شد روز را رطل گران درخواستند. نظامی. مصلحتی فوت شود که تدارک آن ممتنع بود. (گلستان). سعدیا عمر عزیز است به غفلت مگذار وقت فرصت نشود فوت مگر نادان را. سعدی. ما اجر از عبادت ناکرده می بریم هر طاعتی که فوت شود بی ریاتر است. کلیم
گواه گشتن. شاهد شدن. گواه گردیدن: این نوشکوفه زنده سراز باغ برزده بر ماز روز حشر و قیامت گوا شده ست. ناصرخسرو. بر حسرت شاخ گل در باغ گوا شد بیچارگی و زردی و گوژی و نوانیش. ناصرخسرو. ورجوع به گوا و گواه و گوایی و گواهی شود
گواه گشتن. شاهد شدن. گواه گردیدن: این نوشکوفه زنده سراز باغ برزده بر ماز روز حشر و قیامت گوا شده ست. ناصرخسرو. بر حسرت شاخ گل در باغ گوا شد بیچارگی و زردی و گوژی و نوانیش. ناصرخسرو. ورجوع به گوا و گواه و گوایی و گواهی شود
مردن ویتاردن مردن درگذشتن، از بین رفتن از دست رفتن فائت شدن: ما اجر از عبادت نا کرده می بریم هر طاعتی که فوت شود بیریاتر است. (کلیم) بسرعت و باسانی حفظ شدن، تبدیل به بخار شدن: فوت شد رفت هوا
مردن ویتاردن مردن درگذشتن، از بین رفتن از دست رفتن فائت شدن: ما اجر از عبادت نا کرده می بریم هر طاعتی که فوت شود بیریاتر است. (کلیم) بسرعت و باسانی حفظ شدن، تبدیل به بخار شدن: فوت شد رفت هوا